نیمکت
 
من و خودم
 
 

نیمکت

روی همان نیمکتی که میعادگاه همیشگی مان بود،توی همان بوستانی که برای اولین بار همدیگر را دیده بودیم منتظرش نشسته بودم. ظهر بود و پارک خلوت.مثل همیشه موقع آمدنش ضربان قلبم تند تر شده بود. هنوز هم بعد از این همه مدت عادت نکرده بود آرام باشد و رسوا نکند.از دئر شناختمش این را از شیوه ی راه رفتن و به موقع آمدنش فهمیدم. مثل همیشه مرتب و منظم با شاخه گلی میخک در دست. این بار اما دیدارمان با همیشه فرق داشت (( سلام تقدیم با عشق)). ته لهجه شهرستانی اش هنوز برایم شیرین ترین صداها بود . جواب دادم سلام.

(اومدم خداحافظی کنم می رم نمی دونم کی ولی...) گفتم لازم به توضیح نیست. شاخه گل میخک را گرفتم و بوییدم. گفت:هنوز باور داری میخک بو داره؟ گفتم عطرشو فراموش کردی؟ برگشتم به 6 ماه پیش زمانی که از دخترکی گل فروش میخکی خریدم و بو کردم . نظاره گرم بود گفت:ندیدم تا حالا کسی میخک رو بو کنه. مگه میخک بو داره؟! گفتم عطر داره ولی انگار همه نمی فهمن. با خواهرم سر این موضوع کلی بحس داریم ولی قانع نمیشه. اونم شاخه گلی خرید و بویید و گفت:چه عطر محسور کننده ای!!!

پرسیدم مسخره میکنی؟ گفت:(من هم می فهمم،مثل شما اما تا حالا درکش نکرده بودم)

کجایی به چی داری فکر میکنی؟؟هیچی.  

مگه تو نگفتی همیشه با همیم برای هم در کنار هم حتی تا قله ی قاف و تا اون سر دنیا؟؟؟ حالا می ری؟ بی من؟

گله نکن دیدی که نگذاشتن پدر و مادرامون، سرنوشت، بقیه، اونایی که تنگ تظر و کوردل بودن و عشق مارو ندیدن.گفتم: چرا دیدم. عشق من و تو از اولم اشتباه بود. عشق یه دختر اصیل تهرانی با یه بچه شهرستانی دانش جو.

گفت:بذار یه دل سیر نگاهت بکنم شاید حالا حالاها نبینمت.

بغضی سنگین گلو گیرم شده بود چشم هایم را از چشم های سیاهش دزدیدم و زیر پام کشیدم. گفت:کاری نداری؟ من دارم میرم. گفتم می دونم اینقدر نکو میرم میرم. بذار بهت بگم چرا برام عزیزی؟چیزی که هیچ وقت اصلشو بهت نگفتم من در شرایطی با تو آشنا شدم که مشکلات دو دستی روحمو چسبیده بودن و ولم نمی کردن. حرفا و دلداری های بقیه هم آرومم نمی کرد.دردم پول یا بی پولی نبود. خودت میدونی که من کسی رو می خواستم که منو بفهمه و درکم کنه. تو اولین عشق آسمونی من تو بلوغ عقل و احساسم بودی. اولین ها هیچوقت فراموش نمی شن. با تو که بودم غم ها فرار می کردن و قایم می شدن. وقتی که می رفتی دوباره تو زندگیم سرک می کشیدن. حالا که داری میری. . . .

گریه امانم نداد گفت:رها بذار خاطره قشنگ این آشنایی همین طور توی ذهنمون بمونه ابریش نکن خب؟چشم هامو بستم و گفتم باشه. سرم را تکان دادم.اشک هام دوباره روی گونه هام سر خوردند و پایین اومدن. بهش گفتم(( با دلم چیکار کنم گره خورده به ضریح دلت و باز نمیشه)) دیدم صورتش از اشک خیس شده گفت:دلت با منه همیشه پیش منه. منم دلمو جا می ذارم پیشت تا تنها نباشی... وقت رفتنه شاید یه روز برگردم، نه حتما برمی گردم. منتظرم بمون باید منتظرم بمونی. گفتم حالا این تحقیق لعنتی کی تموم میشه؟ گفت نمی دونم 2 سال 3 سال بستگی به پیشرفت کار داره. نمی خوای بپرسی چه ساعتی پرواز دارم؟ گفتم ندونم بهتره. روبروم ایستاد. چشم هام خیس، ابروهام گره خورده به هم. مثل هون بار اول جلو اومد و گفت:خدافظ.گفتم: برو دیگه نمون دو قدم به عقب برداشت گفت می رم لی دلم اینجاست روی همین نیمکت پیش تو.

پشت به اون کردم و تا می تونستم دویدم اما یه چیزی جا مونده بود : یه شاخه گل میخک که یه دل کنارش بود روی همان نیمکت.

الان 3 سال از اون روز میگذره. هر وقت صدای هواپیما می شنوم یه چیزی ته دلمو می لرزونه. اشتباه می کنم من که دل ندارم دلمو گذاشتم توی چمدونش و رفت با همون پروازی که اسمشو نمی دونم. . . . . . .

                             



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 1:33 :: توسط : رها

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من و خودم و آدرس raha.89.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 6371
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1